هر چی به اربعین نزدیکتر می شیم دلتنگیام بیشتر میشه
حسود نیستم ولی
این همه ادم
پای پیاده
من...
برف باریدن گرفته
و صدای اذان ظهر
دلتنگ زیارتم
هر چی به اربعین نزدیکتر می شیم دلتنگیام بیشتر میشه
حسود نیستم ولی
این همه ادم
پای پیاده
من...
برف باریدن گرفته
و صدای اذان ظهر
دلتنگ زیارتم
شلوغی اتاق کلافه ام می کند . می زنم بیرون.
آرام می روم سمت نمازخانه.
امام جماعت شروع به صحبت می کند
نگاهش میکنم.
دلتنگم
نگاهم قفل می شود روی زمین
میگوید: " اولین شعری که بچه ها یاد میگیرند چیه؟"
و شروع میکند به خواندن امام جماعتمان!
یه توپ دارم قل قلیه، سرخ و سفید و ابیه. میزنم زمین هوا میره. نمدونی تا کجا میره. من این توپو نداشتم. مشقامو خوب نوشتم. بابام بهم عیدی داد. یه توپ قل قلی داد
میگوید باید مشق هایمان را خوب بنویسیم تا توپ قلقلی بهمان بدهند که این توپ قلقلی وقتی که زمینش می زنیم نمی دانیدتا کجاها که ادم را بالا نمیبرد.
می گوید: فقط واجبات را انجام دهید و از محرمات بپرهیزید
از محرمات بپرهیزید
از محرمات بپرهیزید
دلتنگی ام شاید از محرماتی است که باید پرهیز کنم
دلتنگی ام بغض می شود و اشکم سرازیر
نماز عشا شروع میشود.
بلند می شوم. اینجا هم ارامم نمی کند.
ممنون که نمی گذاری بشود
خسته و بی حوصله ام
ولی ...
میروم سر کلاسش. از روح میگوید، از بی نهایت بودن خدا و کلی حرف فلسفی دیگر
وسط حرف هایش می گوید گرچه کلاسمان فلسفی است ولی یک نکته عرفانی!
رسیدن به کمال چند شرط دارد
1- ارادی و اختیاری است
2-سیر ان درونی است. تحولات باید در درونمان رخ بدهد
3-تدریجی است و به هیچ وجه یک شبه بوجود نمی اید. مگر در مورد شهدا
4-یک سیر اکتسابی است و هر جاییش هم بریدی بر می گردی اول خط
می گوید باید بخاهیم انسان کامل شویم واین زمان می برد. و برای رسیدن باید خیلی خیلی زحمت کشید
می گوید: مراقبه مراقبه مراقبه
"یا سریعالرضا ، اغفر لمن لایملک الی الدعا"
خدایا پناهگاهم
ویران است
ایستاده بودی کنارم
از اول تا اخرش
من گفتم و تو ..
تو فقط نگاه کردی
یک گوشه ایستاده ام
نگاهشان می کنم
یکی یکی سوار می شوند ...
مرضیه هم ان وسط راه میرود و پشت سر هم عکس می گیرد.
مادر زهرا کنارم دعا می خواند.
دلتنگ می شوم...
زینب یک کوله بزرگ انداخته روی دوشش
با خنده می گوید: قرار بود کم با خودم وسیله بیارم ها!
به زورمی خندم.دکتر دارد به زور ساکش را می بندد.
دهمین باری است که بغلش میکنم و خداحافظی...
محبوبه هم راهی است. از کاروان پارسال، فقط زهرا و او راهی شده اند.بغلش میکنم. می گویم :می دونی نامردی ینی چی؟میخندد.
نگاهم را قفل می کنم روی چشمانش...
هوا تاریک میشود.
ایستاده ام... فقط چنددقیقه دیگر
سیر نمیشوم
سرم را بالا میگیرم. دلگیری هوا دل تنگ ترم می کند. بهانه هایم سر ریز می شوند. بغضم را میخورم.
بغض اسمان می ترکد. نم نم می بارد
. دلم هوای کربلا می کند
دلتنگ بودم...
بغضم میشکند . راه می افتم. می خاهم بلند بلند گریه کنم شاید این بغض لعنتی تمام شود.
صدای اذان می اید
مسجد صاحب الزمان
خدایا من هم ...
از اول تا اخرش ایستاده بودی
تا باز نگویم؛ نبودی
وقتی سر گذاشتم روی دامنت
دست کشیدی روی سرم
من گفتم
و تو فقط ، گوش کردی
از انروز هر چه خواستم بشکنم، نشد
تو ایستاده ای پای قول بنده ات به امامش…
گنه کار و ناشکرم
ولی می فهمم لطفت را.
غیرتت را.
میفهمم خدایی میکنی
نمی خواهی بشکنم
شکرت ...
صبح جمعه
صدای بارش باران
و صدای مجری بنگاه خبرپراکنی بی بی سی !!
پتو را کنار میزنم
دلم ندبه می خاهد
می روم سمت تلوزیون
دلتنگ شده ام
دلتنگ کربلا
حالا حتما نجف اند...
خدایا ...
از اتوبوس که پیاده میشوم دلم هوایش را میکند.راهم کج می شود سمت مغازه اش
این بار باز است
تنها ساندویحی شهراست که وقتی در باز میکنی با "السلام علیک یا ابا عبدالله "روبرو میشوی و به جای یک اهنگ ملیح صدای" مادر مادر "می اید
سر که میچرخانی عکس رهبر و شهدا و ...توجهت را جلب می کند
می اید دم در. گرم و صمیمی بغلم میکند.
عاشق کربلاست و هر سال یکی دوبار حتما زایر.
وارد می شوم. خانم دکتر ایستاده
عاشق ارامش و لبخندش هستم. انقدر تحویلم می گیرد که شرمنده می شوم
اخرین هماهنگی های سفرشان را انجام میدهند
میگوید : 5روز نجفیم، بعد پیاده میرویم سمت کربلا
مستقیم میرویم مرز چذابه
دلم هوایی میشود
10روز کربلا
میگوید ،میخندد، خاطرات پارسال. من نیستم . دلم همراهش نمی شود . جای دیگریست ، دلم راهی مرز چذابه میشود.
نجف ، وادی السلام، مسجد کوفه، مسجد سهله، مسجد صدر،محند و خانوا ه اش،خستگی راه،پناهیان، خانه بیچراغ،تنهایی،کربلا،خیمه گاه،میدان مشک و ...
دلم کربلا میخاهد. میگوید میخاهی زنگ بزنم برای پدرت و راضی اش کنم...
یکی دو بار غیر مستقیم با کلی مقدمه گفتم، کربلا
ولی...
نمیدانم باید اصرارش کنم یا نه!
وقتی میگوید نه، زبانم قفل میشود.
دلم میخاهد بداند چقدر نیاز دارم اربعین کربلا باشم. چقدر دوست دارم از خود وادی السلام تا حرم اقا پیاده بروم
چقد دل تنگه بین الحرمین م
چقد دلم ...
ولی دریغ از حتی یک کلمه...
عقل می بایست مدیریت شهوت و غضب را در وجود ادمی بر عهده بگیرد
و روح، مدیریت جسم را
شهوت یعنی خواستن. خواستن هر چیزی حتی غذا!شاید وقتی عین صاد میگوید نیرو ها (شهوت ها غضب ها، هوا و هوس ها )را تبدیل باید کرد منظورش این است که اگر خواستن برای خدا باشد همه چیز پله می شود برای رشد و اگر خواستن در مسیر خدا نباشد ...
تا بحال فکر میکردم مدیریت رفتارم با عقلم بوده و شاید جدیدا کمی !با احساسم
ولی من دنبال خاسته های دلم بوده ام. و روز به روز این شهوت ها در وجودم بیشتر می شود
و جدیدا هم که غضب گاهی انچنان پرم میکند که...
خوب که فکر می کنم کمتر زمانی بوده که براساس عقلم حرکت کرده ام. همیشه دنبال خاسته های دلم بوده ام.
خدایا غفلت تمام وجودم را پر کرده.
خدایا عذرم رابپذیر و بر پریشان حالیم رحم کن
خدایا با من درهمه احوالم مهر بورز
خدایا بر ناتوانیم رحم کن