یک روز پر ازشکرم و یک روز پر از کفر
ولی تو
همچنان سکوت کرده ای
این انصاف نیست
یا چشم بپوش ازمن و از خویش برانم
یا تنگ در اغوش بگیرم که بمیرم(فرهاد نظری)
یک روز پر ازشکرم و یک روز پر از کفر
ولی تو
همچنان سکوت کرده ای
این انصاف نیست
یا چشم بپوش ازمن و از خویش برانم
یا تنگ در اغوش بگیرم که بمیرم(فرهاد نظری)
مراسم استقبال از محرم-امفی تئاتر دانشگاه
بالاخره پام باز شد توی روضه
مگر اینکه امام حسین بخاد
دلم اشوب بود.
بعد از نماز مغرب اومد کنارم و نظرمو پرسید. همیشه همینجوره هر وقت بحثش میشه به هم میریزم.
کاش ...
یه مراسم خیلی ساده ولی پر از صفا.
بازم بهم نشون داد اگر کار برا خدا باشه. خدا خودش قشنگش میکنه. حتی اگه خیلی ام زحمت نکشی!
سخنران میگه خودتونو به امام حسین وصل کنین تو این روزا. حتی با کوچیکترین کارا. شده یه چای دادن
خیلی وقته برا امام حسین کار نکردم
شرایطش بود ولی دوست داشتم خوشحالیه دیگرانو وقتی کار رو به اونا میسپردم
یک شب مانده به محرم. مسجد دانشگاه
این شبها پراز امیدم و… گاهی هم یاس
میخواهم این محرم مثلا عاشقت باشم . برای غمت گریه کنم. ادب کنم کمی!مثل قبل ترها حساب هایم را تصفیه کنم . وصیت بنویسم. امانتی ها را پس بدهم. خلاصه سعی کنم حقی به گردنم نباشد تا ...
تا راحت سرم را بگذارم روی مهر و با تمام وجود بخوانم
شهادت شهادت همه ارزومه
میخواهم خودم را وصل کنم به شما ،به دستگاهت، به عزادارهایت،نه ،اصلا به کفش عزادارهایت. ..
اروم اروم وارد مسجد میشم سعی میکنم نگاهم تو نگاه کسی نیفته. میرم میشینم یه گوشه خلوت مسجد.زیارت عاشورا میخونن. سعی میکنم مودبانه بشینم و بخونم.
اللهم اجعل محیای محیا محمد وال محمد...
بعضی جاهای زیارت ولی سنگینن
االهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله
کسانی که تبعیت میکنند!!!
یه کم اونطرف تر طیبه نشسته، دانشجوی دکترای فیزیک. خیلی مودبانه سرشو انداخته پایین و غرق تفکر... اربعین قراره بره کربلا.
نگاهم میکنه و...میگه چرا نمیای دو تا دیگه بیشتر جا نیستا...ومن باحسرت ، فقط نگاه...
امام حسین چی جواب بدم؟بازم مهربونی میکنی در حق گنهکاری که تمام وجودش لجنه. لجن گناه. یعنی دلمو میبری تو خونت.یعنی راهم میدی
تکیه میدم به دیوار.نگاهمو اروم میچرخونم بین ادمای اطرافم. بعضیاچقد قشنگ دلبری میکنن برا اقا
از اون عقب یکی با ذوق و شوق میادطرفم. کارشناسی ارشد زیست، اهل قم و سید. شرمنده محبتش میشم. و محبت خدا؛که با این همه بدی...
یه کم حرف میزنیم. حاج اقا شروع کرده به صحبت. دوس دارم دقیقتر گوش بدم. ولی یکی دیگه...
هی سوال میپرسه هی حرف میزنه. قید سخنرانیو میزنم. بلند میشم میرم بیرون.میخام یه کاری کنم شاید به حرمت اون کار...
میرم در مسجد ولی همه کفش ها مرتب چیده شدن!هرکسی که لیاقت جفت کردن کفش عزادارای حسینو نداره...
و روضه
سجده
امام حسین
و خدا
که باز اون اول شروع کرد
بعد از ماهها
دل زخم خورده ام،
گرمی دست طبیب رو حس کرد
خدایا شکرت
امام حسین...
آیــههای اشک ِ من تفسیر میشد، بد نبود
دل اگر از غصّه خوردن سیر میشد، بد نبود
من خرابــــم! گفتهام ساقــی بریـزد بادهای
این خرابیها کمی تعمیر میشد، بد نبود!
خـواب دیدم یوسفام اما زلیـــخا سیرتم
خوابها روزی اگر تعبیر میشد، بد نبود
پناهیان: ارزش هر کس به مسألهای است که دارد. بعضیها مسألهشان ازدواج است، بعضیها مسألهشان پول در آوردن است، بعضیها مسألهشان انتقام گرفتن است،
از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد.
باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد اینقدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود.
ازخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلیترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد. هر کس نمیتواند خدا را تنها مسألۀ زندگیاش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهلبیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهلبیت(ع) باشند. وقتی اهلبیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد.
خدایا به امام زمانت بگو دیگر نگاهم کند. تمام شد. روزهای سرگردانیم تمام شد . دلم را خانه تکانی کردم. همه را از دلم بیرون کردم. بگو عاشقانه نگاهم کند / دلم تنگ است برای نگاه امامانه اش .
امام زمان می شود دیگر نگاهم کنی ؟
می شود عاشقانه نگاهم کنی ؟ می شود برایم دلبری کنی؟ ....هوم... می شود؟
ولی به من خیره نشو!!
نه که فکر کنی خجالت می کشم ها
نه !!!
فهمم به آنجا ها نمی رسد....می ترسم...
می ترسم که...
می ترسم زبان نگاهم باز شود . می ترسم برایت بگوید از لحظه های بی قراریش
می ترسم بغضش را نتواند از نگاهت بپوشاند و بیچاره ام کند.
ولی نه ... نگاهت را از نگاهم نگیر .دلم می خاهد سیر نگاهتان کنم. دلم می خاهد نگاه در نگاه شما اشک بریزم.
دلم می خاهد از معصومیت چشمانم بفهمی که ... بفهمی که اگر ... بفهمی لحظه های بی کسی ام را ... بفهمی دلتنگی ام را ...
محبوب مهربانم: در دام نگاهتان گرفتار شد م .
انصاف نیست / انصاف نیست دام بگسترانی / دام بگسترانی و رها کنی صید بیچاره را به حال خودش. انصاف نیست
انصاف نیست به وقت سر زندگی صیدم کنی و به وقت بیچارگی رها...
انصاف نیست آن زمان که بال داشتم قفسی ام کردی و حالا که بی پر و بالم درب قفس باز می کنی ...
انصاف نیست آن زمان که معصوم بودم و دوست داشتنی اسیرم کنی و حالا ...
حالا که غرق گناهم / حالا که بی کسم و مضطر / حالا که به هر در می زنم / درب قفس باز می کنی و ...
هری...
چقد بده تو حال خودت باشی و بعد...
بعد یکی بیادکه بیشتر از خودت بهت احتیاج داره.
و تو مجبوری رها کنی...
دلمو رها می کنم تا دل تو نشکنه
"لحظات دل گرفتگی هایتان ثمره دل سپردن به غیر خداست"
این روزها گرفته ام
درد عجیبی است، دستم می لرزد
نگاهم می کند
تمام تلاشم را می کنم که نبیند بی قراریم را و بخواهد که بگویم ...
و من هم که ...
اگر بفهمد در دلش حماقتم را نکوهش می کند. از من بدش می اید...
شاید هم مهربانیش گل کرد و همه تلاشش را کرد برای کمکم...
راستی تو هم که مهربانی ! اصلا تو که مهربان ترینی
لرزش دست ها که هیچ، لرزش دلم را که می بینی
گفته ای حایلی بین من و قلبم
همه تلاش تو چقدر است!؟
می تواند درد مرا درمان کند...